بهراد عزیزمبهراد عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

برای بهراد عزیزم ...

تو پسملی یا دخملی

عزیز دلم شنبه 14 دی من وبابایی دیگه از سر کنجکاوی رفتیم سونوگرافی نمیدونم چرا من اینقد تاکید داشتم اون روز برم سونو بعد از چند جا که رفتیم وقت نداشتن بالأخره یه سونوگرافی پیدا کردیم که گفت نوبتتون 9 شب منم قبول کردم من نشستم تو مطب و بابایی رفت ولی بعد از کلینیک اومد پیش من خلاصه بعد از این همه انتظار نوبت من شد که برم روی ماهت رو ببینم خدا رو شکر همه چی خوب بود شما هم سر حال همش در حال جنب و جوش بودی سن حاملگی 17 هفته بود وشما هم یک گل پسر برا منو بابایی هستی .   ...
19 دی 1392

17 هفتگی

سلام نفس مامان ببخشید من همش با چند روز تاخیر میام ماشااله حالت خیلی خوبه ولی مامانی 2و3 روزه بد مریض شده سرما خورده همش نگران توام چون دارم دارو میخورم البته بابایی همه رو تایید میکنه که تو گروه B هستن بعدمن می خورم ولی من بعضی وقتا تو کار بابایی دخالت میکنم میرم کتاب دارونامه رو خودم دوباره نگاه میکنم تابا خیال راحت بخورم که یه وقتی خدانکرده به تو عزیزترینم آسیبی نرسه . گلم جواب آزمایش غربالگری رو هم گرفتیم خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت و تو جواب نوشته بود  screen negative . خدایا شکرت به خاطر سلامتی نی نی من و به همه نی نی ها سلامتی بده . ...
19 دی 1392

15 هفتگی

سلام عزیز دل مامانی حالت چطوره شاید تو هم مثل من خیلی دلتنگی این روزا یه حالت گز گز تو شکمم احساس میکنم نمیدونم دارام تو رو حس میکنم یا ... یکشنبه 1 دی رفتم پیش  دکترم سونوم کرد ماشاله بزرگتر شدی شکل شمایل آدم ها رو گرفته بودی یه لحظه برات ضعف کردم همه چی خدارو شکر خوب بود و شما سر حال بودی و خانم دکتر جنسیتت رو گفت ولی کمی شک داشت منم نمیگم تا مطمئن شم مامانی .و سن حاملگی  15 هفته و 3 روز بود  کمی سرم خلوت شه عکس سونو رو  می زارم .بعدش خانم دکتر آزمایش غربالگری رو برام نوشت منم از مطب در اومدمو رفتم آزمایش رو دادم  جوابش چهارشنبه آماده میشد ولی هنوز نرفتم بگیرم فردا میگرمش و به خانم دکتر نشون میدم انشااله...
7 دی 1392

استرس مامانی

عزیزم این روزا یکمی من استرسم زیاد شده آخه مامانیت دانشجوی ارشد روانشناسی بالینیه .  نزدیک امتحانات پایان ترممه از طرفی برا ترم بعد مرخصی نگرفتم نمی دونم چی پیش میاد امتحانات ترم بعد با بدنیا اومدن شما مصادفه نمیدونم بتونم برم سر کلاس ، میتونم امتحان بدم ... گلم برا مامانی خیلی دعا کن .
7 دی 1392

دلتنگی

عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك  ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش  در كنارم زندگي آغاز كن.. ...
7 دی 1392
1