تو پسملی یا دخملی
عزیز دلم شنبه 14 دی من وبابایی دیگه از سر کنجکاوی رفتیم سونوگرافی نمیدونم چرا من اینقد تاکید داشتم اون روز برم سونو بعد از چند جا که رفتیم وقت نداشتن بالأخره یه سونوگرافی پیدا کردیم که گفت نوبتتون 9 شب منم قبول کردم من نشستم تو مطب و بابایی رفت ولی بعد از کلینیک اومد پیش من خلاصه بعد از این همه انتظار نوبت من شد که برم روی ماهت رو ببینم خدا رو شکر همه چی خوب بود شما هم سر حال همش در حال جنب و جوش بودی سن حاملگی 17 هفته بود وشما هم یک گل پسر برا منو بابایی هستی . ...
نویسنده :
مامان و بابا
0:29
17 هفتگی
سلام نفس مامان ببخشید من همش با چند روز تاخیر میام ماشااله حالت خیلی خوبه ولی مامانی 2و3 روزه بد مریض شده سرما خورده همش نگران توام چون دارم دارو میخورم البته بابایی همه رو تایید میکنه که تو گروه B هستن بعدمن می خورم ولی من بعضی وقتا تو کار بابایی دخالت میکنم میرم کتاب دارونامه رو خودم دوباره نگاه میکنم تابا خیال راحت بخورم که یه وقتی خدانکرده به تو عزیزترینم آسیبی نرسه . گلم جواب آزمایش غربالگری رو هم گرفتیم خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت و تو جواب نوشته بود screen negative . خدایا شکرت به خاطر سلامتی نی نی من و به همه نی نی ها سلامتی بده . ...
نویسنده :
مامان و بابا
0:13
15 هفتگی
سلام عزیز دل مامانی حالت چطوره شاید تو هم مثل من خیلی دلتنگی این روزا یه حالت گز گز تو شکمم احساس میکنم نمیدونم دارام تو رو حس میکنم یا ... یکشنبه 1 دی رفتم پیش دکترم سونوم کرد ماشاله بزرگتر شدی شکل شمایل آدم ها رو گرفته بودی یه لحظه برات ضعف کردم همه چی خدارو شکر خوب بود و شما سر حال بودی و خانم دکتر جنسیتت رو گفت ولی کمی شک داشت منم نمیگم تا مطمئن شم مامانی .و سن حاملگی 15 هفته و 3 روز بود کمی سرم خلوت شه عکس سونو رو می زارم .بعدش خانم دکتر آزمایش غربالگری رو برام نوشت منم از مطب در اومدمو رفتم آزمایش رو دادم جوابش چهارشنبه آماده میشد ولی هنوز نرفتم بگیرم فردا میگرمش و به خانم دکتر نشون میدم انشااله...
نویسنده :
مامان و بابا
20:09
استرس مامانی
عزیزم این روزا یکمی من استرسم زیاد شده آخه مامانیت دانشجوی ارشد روانشناسی بالینیه . نزدیک امتحانات پایان ترممه از طرفی برا ترم بعد مرخصی نگرفتم نمی دونم چی پیش میاد امتحانات ترم بعد با بدنیا اومدن شما مصادفه نمیدونم بتونم برم سر کلاس ، میتونم امتحان بدم ... گلم برا مامانی خیلی دعا کن .
نویسنده :
مامان و بابا
20:08
دلتنگی
عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش در كنارم زندگي آغاز كن.. ...
نویسنده :
مامان و بابا
19:31